بایگانی برای سال ۱۳۸۶

مهماني مشهد و تهران و مسافرت اصفهان

پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۶

وقتي مشهد بوديم، ۱۹ تير رفتيم خونه يكي از دوستان مامانم تا چند تا از دوستان ديگه مامانم كه همه جمع شده بودند را ببينيم.
بچه‌هاي اونها خيلي شيطوني كردند ولي من فقط تونستم نگاه كنم. همشون به من مي‌گفتند ني ني!
مامانم مي خواست از من و دوستام عكس دسته‌جمعي بگيره، ولي اينقدر شيطون بودند كه […]

شجره نامه خانوادگي

دوشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۶

مدتي بود مي خواستم شجره‌نامه خانوادگي يا نسب نامه!!! (Family Tree) صبا و البته خودمان (پدر و مادر صبا) را رسم كنم، ولي فرصت نمي‌شد. اول اينكه اطلاعاتم كامل نبود و دوم فرصت ساختنش را نداشتم ولي بالاخره تمام شد.
سازمان اسناد و كتابخانه ملي ايران هم طرحي داشت كه شجره نامه شناسي را شروع كرده […]

اولين مسافرت

شنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۶

این چند روز اومدم مشهد. جای شما خالی. شب رفتیم زیارت امام رضا. نمی دونین چه آرامشی داشت. حس عجیبی داشتم. با دیدن حرم آرامشی گرفتم که بدون خوردن شیر مامانم خوابم برد.
البته تو صحن سقاخونه موندم و داخل نرفتم، چون شلوغ بود. من پیش بابام موندم و حسابی خوابیدم. حتی با وجود همهمه مردم […]

نوزاد يك ماهه شدم

پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶

از روز تولدم يك ماه گذشت.

كارت تولد آقايان

شنبه ۲ تیر ۱۳۸۶

امروز بالاخره بعد از ۲۰ ماه، كارت تولد آقايان را تحويل گرفتم.
واقعيت اينه كه اين كارت هم به هيچ دردي نمي‌خوره و هم اينكه وجودش ضروري و لازمه.
طبيعتا بايد بعد از ۲ سال دوندگي، دريافت اين كارت برام خيلي جالب باشه، ولي امروز كه كارت را بعد از چندين ساعت دوندگي گرفتم، خيلي احساس […]

۲۵ روزه شدم

جمعه ۱ تیر ۱۳۸۶

اولين تجربه با پستانك، فكر كنم گول خوردم چون شير نداشت

يك دست پشت سر، يكي زير بالش

ميلاد و محمدرضا

از پنجره بيرون را نگاه مي‌كنم

عكس‌هاي ۱۶ تا ۱۹ روزگي

شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۶

اين چند روز كار خاصي نكردم. طبق معمول خوردم و خوابيدم و …

نگراني

یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۶

مدتي بود نگران وضعيت صبا بودم. البته هنوز هم نگران هستم.
اينكه آيا وضعيت تغذيه مناسبي داره يا نه؟
اينكه شنيدم نوزاد بايد روزي حدود ۲۰ ساعت بخوابه، ولي صبا خيلي كمتر از اين مي خوابه!
خلاصه از اين جور موارد.
البته خب توصيه بزرگترها خيلي خوب و مؤثر هست ولي به هر حال نمي شه خيلي هم بي […]

۱۰ روزگى

پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۸۶

۱۰ روزه شدم

خواب

چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۶

سلام،
این اولین مطلبی است که در وبلاگ دخترم می‌نویسم.
من تا قبل از زایمان خیلی به خوابم حساس بودم. خلاصه بگم حتما باید به اندازه کافی و کامل می‌خوابیدم تا روز بعد انرژی داشته باشم.
ولی بعد از زایمان وضعیت تغییر کرده. مثل اینکه خدا انرژی دیگری بهم داده. چون مثلا در طول چند روز گذشته فقط […]