بایگانی نویسنده

حاصل عمر گابريل گارسيا مارکز در پانزده جمله

شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۸

در ۱۵ سالگی آموختم كه مادران از همه بهتر می‌دانند، و گاهی اوقات پدران هم.
در ۲۰ سالگی یاد گرفتم كه كار خلاف فایده‌ای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود.
در ۲۵ سالگی دانستم كه یك نوزاد، مادر را از داشتن یك روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یك شب هشت ساعته، […]

مسافرت به جوهور

یکشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۸

تعطیلی آخر این هفته تصمیم گرفتیم بریم جوهور. اینطوری هم خستگی مون در می رفت و هم صبا به قول خودش خاله آیدا و عمو پویا را می دید و کلی خوشحال می شد. جمعه عصر از کوالالامپور به سمت جوهور حرکت کردیم. جوهور در قسمت جنوبی کوالالامپور به فاصله ۳۸۶ کیلومتری آن قرار […]

ترافيک

شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۸

شنبه ها معمولا صبا از ساعت ۸ تا ۱۲:۳۰ مهد می رود چون اینجا شنبه جزء تعطیلی هست بنابراین فقط تا ظهر بچه ها را نگهداری می کنند. من و پدر صبا هم شنبه ها کلاس داریم. این هفته مثل همیشه صبا را ساعت ۸ بردیم مهد و راهی دانشگاه شدیم. به یک بزرگراه اصلی […]

تغيير مهد کودک

چهارشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۸

پس از برگشت از ایران بهترین فرصت برای تغییر مهد صبا بود، چون مدتی از دوستانش دور شده بود و شروع جدید میتونست در یک مهد جدید باشد. البته هدف اصلی این بود که صبا رو به یک مهد نزدیک دانشگاه ببرم تا بیشتر پیشش باشم. بعد از جستجو در اینترنت و پرس و جو […]

سفر پنانگ (Penang)

جمعه ۲۲ آذر ۱۳۸۷

شنيده بودم هر چي بچه بزرگتر مي‌شه مراقبت از اون سخت‌تر مي‌شه ولي فکر نمي کردم اينقدر سخت. صبا ديگه کاملا مي‌تونه مستقل راه بره و يک نفر را لازم داره که دنبالش باشه که کار خطرناکي انجام نده. هر چه که مي گذره کارهاي خودم هم بيشتر مي شه  ولي سعي مي کنم  اصلا […]

لطفا عقاب بمان!

شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۶

« گويند زاغ ۳۰۰ سال بزيد و گاه عمرش ازين نيز درگذرد … عقاب را ۳۰ سال عمر بيش نباشد» اين جمله اي است كه در سرلوحه شعر تكان دهنده « عقاب» سروده پرويز ناتل خانلري آمده.
شعر درباره عقابي است كه به ۳۰ سالگي رسيده و مرگ قريب الوقع،‌ آشفته اش كرده. عقاب براي رهايي […]

بازي

یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۶

يونگ در خاطراتش از رويايي مي نويسد كه به او هشدار مي داده جايي از ذهن و روحش در حال ويراني است و آرام و سالم و راحت نيست. اين خواب آنقدر تكرار مي شود كه يونگ ۶۳ يا ۶۴ ساله را وا مي دارد براي فهميدن دليل آن خواب، همه زندگي اش را مرور […]

غلبه بر بي حوصلگي و دلزدگي

جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶

بي حوصلگي هنگامي روي مي دهد که ما به ديگران و اشياء پيرامون خود و فعاليت هاي روزمره علاقمند نبوده و از آنها لذت نمي بريم. بي حوصلگي در واقع فقدان تنوع و انگيزه در زندگي است.
يکي از خصوصيات انسان تنوع طلبي و نياز به تغيير مداوم در شکل و نوع محرکات بيروني مي باشد. […]

تجربه مهد كودك

چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۶

از مهرماه صبا بايد حضور در مهد كودك را تجربه كنه. الان حدود يك سال است كه من بخاطر حضور صبا خانم نتونستم برم سر كار.
به هر حال از مهرماه امسال تصميم گرفتم دوباره برم دانشگاه. ولي خب مونده بودم صبا را چيكار كنم.
از مهد كودك ها و چيزهايي كه راجع به اونها شنيده بودم […]

شاهزاده کوچولو

پنجشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۶

پادشاه پیر وقتی از شهر می‌رفت، به مردم گفت من شاهزاده عزیز خودم را با یکی از نوزادان شما در گهواره عوض کرده‌ام اما وقتی برمی‌گردم سراغ فرزندم را می گیرم و دلم می‌خواهد او را مثل یک شاهزاده تربیت کنید، پاداش خوبی در انتظار خانواده‌ای است که شاهزاده را به بهترین شکل بزرگ کرده […]