بایگانی برای موضوع "مسافرت"

سفر هنگ کنگ

پنجشنبه ۴ فروردین ۱۳۹۰

اواخر اسفند ۱۳۸۹ این فرصت را پیدا کردیم که با یک تیر دو نشان بزنیم و برای یک سفر علمی! و تفریحی به کشور هنگ کنگ برویم.
رفتن ما به هنگ کنگ همزمان شده بود با تعطیلات مدارس (در مالزی) و در این مواقع مسافرت از مالزی کمی مشکل تر است.
برنامه سفر را پنج روزه تنظیم […]

مسافرت به جوهور

یکشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۸

تعطیلی آخر این هفته تصمیم گرفتیم بریم جوهور. اینطوری هم خستگی مون در می رفت و هم صبا به قول خودش خاله آیدا و عمو پویا را می دید و کلی خوشحال می شد. جمعه عصر از کوالالامپور به سمت جوهور حرکت کردیم. جوهور در قسمت جنوبی کوالالامپور به فاصله ۳۸۶ کیلومتری آن قرار […]

ايران ۱۳۸۸

جمعه ۱ خرداد ۱۳۸۸

اولین باری که  از ایران خارج می شدیم من اینقدر کوچولو بودم که پدر بزرگ، مادر بزرگ، خاله، عمو، دایی و عمه را خوب نمی شناختم و چون نمی تونستم حرف بزنم نمی تونستم افراد مورد علاقمو صدا کنم. ولی ایندفعه که رفتم دیگه همه چی فرق کرده بود. همه رو کم کم شناختم و […]

سفر پنانگ (Penang)

جمعه ۲۲ آذر ۱۳۸۷

شنيده بودم هر چي بچه بزرگتر مي‌شه مراقبت از اون سخت‌تر مي‌شه ولي فکر نمي کردم اينقدر سخت. صبا ديگه کاملا مي‌تونه مستقل راه بره و يک نفر را لازم داره که دنبالش باشه که کار خطرناکي انجام نده. هر چه که مي گذره کارهاي خودم هم بيشتر مي شه  ولي سعي مي کنم  اصلا […]

مالزي و …

یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۷

بالاخره بعد از مدت ها آمدم که بنویسم.
بعد از فراز و نشیب های مختلف ما هم رسیدیم به مالزی (البته حدود ۵۰ روزپیش). ننوشتن مطلب هم خودش جای بحث داره که هر چی بگم توجیه است، پس … .
خدا را شکر تا اینجا که همه کارها خوب پیش رفته. فعلا مشغول مطالعه هستیم. مستقر شدیم […]

چادگان

چهارشنبه ۷ شهریور ۱۳۸۶

آخر هفته قبل مسافرت به چادگان رفته بودم. هوا اونجا خيلي خوب بود. خيلي كيف داشت، مدتي از هواي تهران راحت بودم.
من هم تو اون هوا خيلي راحت خوابيدم.
اين هم چند تا عكس از اونجا

رنگ گل‌ها هم خيلي جذاب بود، چشم از اونا برنمي‌داشتم

مهماني مشهد و تهران و مسافرت اصفهان

پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۶

وقتي مشهد بوديم، ۱۹ تير رفتيم خونه يكي از دوستان مامانم تا چند تا از دوستان ديگه مامانم كه همه جمع شده بودند را ببينيم.
بچه‌هاي اونها خيلي شيطوني كردند ولي من فقط تونستم نگاه كنم. همشون به من مي‌گفتند ني ني!
مامانم مي خواست از من و دوستام عكس دسته‌جمعي بگيره، ولي اينقدر شيطون بودند كه […]

اولين مسافرت

شنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۶

این چند روز اومدم مشهد. جای شما خالی. شب رفتیم زیارت امام رضا. نمی دونین چه آرامشی داشت. حس عجیبی داشتم. با دیدن حرم آرامشی گرفتم که بدون خوردن شیر مامانم خوابم برد.
البته تو صحن سقاخونه موندم و داخل نرفتم، چون شلوغ بود. من پیش بابام موندم و حسابی خوابیدم. حتی با وجود همهمه مردم […]