مهماني مشهد و تهران و مسافرت اصفهان
پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۶وقتي مشهد بوديم، ۱۹ تير رفتيم خونه يكي از دوستان مامانم تا چند تا از دوستان ديگه مامانم كه همه جمع شده بودند را ببينيم.
بچههاي اونها خيلي شيطوني كردند ولي من فقط تونستم نگاه كنم. همشون به من ميگفتند ني ني!
مامانم مي خواست از من و دوستام عكس دستهجمعي بگيره، ولي اينقدر شيطون بودند كه […]